روزنوشت‌های اِلیشاع

نوشتن با طعمِ کافی!

تبلیغات تبلیغات

سهم من از زندگی ...

تو یکی از دورهمی‌های خانوادگی نشسته بودیم. صدای خنده بزرگترها، شادی بچه‌ها، بوی خوش غذای خانگی و صدای موسیقی، فضای زیبا و خاطره‌انگیزی رو برام رقم زده بود. تو همین حال و فضا، یه گوشه خلوت پیدا کردم تا بایستم و هوای خنک بهاری رو تنفس کنم. فکر کنم و فکر کنم. حواسم نبود که دقیقا کِی متوجه عدم حضورم شد و اومد پیشم. بهم گفت: الیشاع، چرا اینقدر تو فکری؟ یه لحظه به خودم اومدم، دیدم واقعا غرق در افکارم شدم و انگار تو این دنیا نیستم.
برچسب‌ها: خانوادگی, بزرگترها
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها